گاهی میشود…
بهتره اینجا یخرده خودمونی تر صحبت کنیم. نظرتون چیه؟
در سال 90 طراحی گرافیک رو شروع کردم و در سال 92 وارد زمینه طراحی سایت شدم.
اون زمان ، طراحی سایت در این حد گسترش و پیچیدگی پیدا نکرده بود.
یادمه کارم رو با e107 شروع کردم. با جوملا و دروپال و دیتالایف و پی اچ پی نیوک هم کار میکردم ولی وردپرس رو تخصصی ادامه دادم. و خلاصه بیشتر اسکریپت ها و cms ها رو دقیق بررسی کرده بودم.
به کسی نگید ولی یکی دوتا رو هم شخصی سازی و به اسم خودم منتشر کرده بودم.. دیگه جَوون بودیم و جاهل !
درحال حاضر بنیان گذار مجموعه آپولون تِک و مدیر یک تیم تخصصی هستم که در زمینه ایجاد فرصت های برابر شغلی برای ایرانیان و توسعه بیزینس های آنلاین ، فعالیت میکنه.
مطالعات بسیار زیادی در زمینه فروش و بازاریابی دیجیتال داشتم و بعد از گذروندن کورس های تخصصی زیر نظر برخی از بزرگترین اساتید دنیا، مانند جردن بلفورت ، برایان تریسی و لیزا گیتس ، موفق به ایجاد یک روش جدید و ثابت برای مذاکره و متقاعدسازی در معاملات شدم . اون هم مطابق با بازار ایران و درحال حاضر اون رو در قالب کلاس ها و سمینار هایی برای صاحبان کسب و کار ها، تدریس میکنم.
قرار بود یه نقاشی ساده باشه..!
حدود 6 سالگیم ، اولین باری که کامپیوتر خونمون رو روشن کردم با ذوق اینکه الان وارد یه دنیای پر از بازی میشم ، به مانیتور سی آر تی ( اون مانیتورای قدیمی که شکل تُنبَک بودن) ، زل زده بودم و منتظر بودم ویندوز بالا بیاد و روی صفحه کامپیوتر یکی دوتا بازی پیدا کنم و حسابی ذوق کنم!
قبلا پدرم لیست بازی های پیشفرض ویندوز رو نشونم داده بود و مطمئن بودم که میتونم یچیزی پیدا کنم!
ویندور بالا اومد و اولین بار بود که به تنهایی با کامپیوتر کار میکردم! نگرانی اون لحظه از اینکه الان میزنم یه چیزی رو میترکونم هم به کنار !
هیچی روی دسکتاپ نبود غیر از دو سه تا برنامه که فقط یکیش به چشم میومد! اونم عکس یه قلم مو بود که بنظرم جذاب اومد…چیز خاصی نبود . پِینتِ خودمون بود.. من بهش میگفتم برنامه نقاشی!
خب بد نبود که بازش می کردم و یکم خط خطی میکردم ببینم چطوریه! . بازش کردم و شروع کردم به تست ابزار های نقاشی و کوچیک و بزرگ کردن قلم و اکتشافات بچگونه خودم.
حدود شش سال و نیم داشتم و نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم یدونه کارت ویزیت برای مادرم که تازه قصد راه اندازی یه کارگاه خیاطی داشت ، طراحی کنم!
منی که هنوز خوندن و نوشتن رو کامل بلد نبودم جَو گیر شده بودم و فکر میکردم یه طراحم!
با ذوق نشستم پای طراحی و بعد از یکی دوساعت یک طرح دایره و رنگی رنگی به وجود اومده بود ، شکل یک پرتقال بود که انگار با آب رنگ نقاشیش کردی و یکی دوبارم باهاش فوتبال بازی کردی..!
خلاصه دیدم زیاد مفهوم خاصی نداره این طرح و رفتم سراغ مادرم! صداش کردم که بیاد و شاهکار پسرش رو ببنه! خب طرح شکل پرتقال بود و بنظرم بهترین اسم برای اون کارگاه خیاطی ، این بود : “تُرنج” الان وظیفم این بود که این اسم رو هم بهشون تحمیل کنم. بگذریم…
مادرم وقتی کارم رو دید خیلی ذوق کرد… راستش من اون موقع نفهمیدم چرا انقدر خوشحال شد! 🙂
چند سالی گذشت و وارد زمینه طراحی گرافیک شدم و با تمام سختی هاش ، یادش گرفتم.
درحال حاضر از وقتی که اولین پروژه کاریم رو در زمینه طراحی گرافیک به طور جدی و حرفه ای بر عهده گرفتم ، 10 سال گذشته و من الان یک طراح گرافیکم . . گاهی ذوق مادر ها سرنوشت فرزندشون رو شکل میده..
دو سال بعد از شروع کار در زمینه طراحی گرافیک ، اولین وب سایت خودم رو طراحی کردم..
یادمه همزمان با وب سایتم روی یک وبلاگ هم کار میکردم و داخلش پست میذاشتم.
اون موقع جَو دوستانم هم توی این که به وبلاگ نویسی علاقه داشته باشم ، بی تاثیر نبود..
به آشناها و دوستانم نمیگفتم که وب سایت دارم و صرفا از طریق وبلاگ هامون باهم رقابت میکردیم.. نمیدونم چرا ولی همیشه دوست داشتم یک قدم جلوتر باشم و فقط خودم بدونم که جلو ترم!
زمان گذشت و الان 8 سال از اولین سفارش طراحی سایتم که با موفقیت انجامش دادم میگذره..
داستان یک رویا :
سنم برای ایجاد یک برند واقعی خیلی کم بود ولی سعی خودمو میکردم..
دامنه های زیادی ثبت شد. سایتای زیادی طراحی شد و هیچ کدوم به یک برند تبدیل نشد
سال 1400 جزء بهترین و به یاد موندنی ترین سال های زندگیم بود. در این سال برند رسمی آپولون تِک به دست من ایجاد شد.
تیم حرفه ای و متخصصی از نخبه های دنیای دیجیتال تشکیل دادم و با کمک هم کار های بزرگی انجام دادیم
این داستان همچنان ادامه داره..!
یک رویا ، رویا باقی نمیمونه . شما به طرف جایگاهی کشیده میشید که برای اون ساخته شدید.
شاید لینک های زیر ، برای شما جذاب باشد: